سفر به تبت با جسم مثالی

سال 1403، نیمه دوم تیرماه ، هنوز وارد هوریار نشده بودم . برای ورود به هوریار (زائر زمین) دوهفته نفس گیر تحقیق پیش رو داشتیم. یکی از تحقیقات ما در تبت بود که هیچ پیش زمینه ذهنی در مورد این مکان نداشتم. روز اول در گوگل ارث از بالا به تبت نگریستم و ساختار گنبد گونه ای در آن دیدم شبیه آنچه هوریار هم دارد. 20 لوکیشن باید پیدا می کردم و 20 مقاله می نوشتم ! در حیرتم چگونه انصراف ندادم!!! تازه بماند سایر تکالیف که هر کدام در نوع خود پروژه ای بودند. دیدم از تبت که هیچ نمی فهمم، سراغ ایران ، کوه خواجه رفتم و پژوهش هنر. در این میان روز دوم یا سوم بودم به گمانم.  یک روز که از سرچ و نوشتن خسته شده بودم گفتم استراحت کوتاهی کنم و دوباره ادامه دهم . دقیقا یادم است گوشی را که روی میز پاتختی کنارم گذاشتم ساعت 4:01 دقیقه بود. داشتم به خواب می رفتم که نازنین روح بازیگوشم زودتر از مغزم از بدنم فرار کرد و بیرون جست. متوجه خروج روح از بدنم شدم و دیدم به سمتی کشیده می شود. رهایش کردم تا هر جا میخواهد برود چون تجربه نشان داده که در این مواقع فقط باید ناظر باشم و مغزم کنترلی بر روحم ندارد . این بار اما خیلی جالب تر بود . اختیارش تا حد زیادی در دست من بود. ابتدا وارد یک فضای مه آلود شدم جلو تر رفتم دیدم از لابلای ابرها زمین پیداست! بالای کره زمین بودم . تصمیم گرفتم به موازات سطح کره زمین پرواز کنم و کردم.

می خواستم کره زمین را دور بزنم که ناگهان چشمم به کوهی بلند افتاد کوهی پهن و باریک و مرتفع و تقریبا به شکل ذوزنقه با ارتفاع بسیار بلند. رنگش قهوه ای بود. تصمیم گرفتم نزدیکتر بروم . هر اراده ای می کردم در لحظه محقق می شد!. تصمیم گرفتم روی قله کوه فرود بیایم . خیلی به قله نزدیک شدم ولی نیرویی مرا پس راند و نشد روی قله فرود بیایم .

سپس به دامنه کوه رفتم . پر از ساختمانهای ریز ریز بود انگار دانه برنج پاشیده بوند روی زمین. در طرف دیگرم چشمه ای آب زلال دیدم و منظره ای بی نظیر! . آسمان روشن و آبی و چشمه زیبای زلال و اطرافش سر سبز و زیبا. واقعا لذت بردم .

برگشتم . ساعت 4:18 دقیقه بود. فردای آنروز در خلال تحقیقاتم در مورد تبت تصویر کوهی شیبه آنچه روز قبل دیده بودم پیدا کردم!.

بله کوه کایلاش بود کوه مقدس و پر رمز و راز تبت که تا کنون به هیچ کس اجازه صعود به قله اش را نداده!. اما من از بالا به قله اش نزدیک شدم . اگرچه که به من نیز اجازه فرود نداد! و چشمه هم واقعیت داشت.

طی 17 دقیقه به کوه کایلاش و چشمه کنارش رفته بودم. خیلی تجربه زیبایی بود.