مطمئنم خواب نبودم

راستش نمی‌دونم برای چیزی که قراره تعریف کنم چه اسمی بذارم. مطمئنم خواب نبودم، اما نمی‌تونم دقیقاً بگم تجربه‌اش کردم، چون تجربه معمولاً با حواس پنج‌گانه تعریف می‌شه. اما اون لحظه برای من کاملاً واقعی بود، هرچند شاید برای شما فقط یک خیال یا حتی یک توهم به نظر بیاد. هر اسمی که بشه روش گذاشت، من احساس کردم سرم رو گذاشتم روی دامن رسول‌الله، و با گریه‌ای آرام، اون سرم رو نوازش کرد. همین‌قدر ساده، همین‌قدر عمیق. چشم‌هام باز بود، بیدار بودم، و مهم نیست اسمش رو چی بذاریم—خیال شیرین، تجربه معنوی، یا هر چیز دیگه‌ای. برای من، اون لحظه یکی از معنوی‌ترین و ناب‌ترین لحظات زندگیم بود.