یک صدا در مشهد - ارسالی از بی نام

سلام رفته بودم مشهد برای زیارت تو هتل بودم، یک آن احساس کردم در یک خلع هستم در جایی بودم که هیچ چیزی نبود خودم هم جسم و قالبی نداشتم. جایی بودم که هیچی نبود فقط انگار آگاه بودم. در مقابلم چند صدا میشندیم. متوجه بودم که صدا ها هر کدوم جدا از هم هستن ولی هیچ قالبی نداشتن در عین اینکه چیزی نبود ولی من اون صدا هارو میدیدم اما نه در شکل یا جسم. موقعیتشونو می‌فهمیدم اونها داشتن در مورد من صحبت می‌کردن با هم که یکدفعه یک صدا که برای من اینجوری القا شد که برتر از همه اون صدا ها هست بهشون گفت خودم کمکش میکنم یا خودم انجام میدم براش. دقیقا یادم نیست جمله چی بود فقط یادمه همشون انگار عهده دار یچیزی برای من میخواستن بشن که اون صدای برتر از همشون اعلام کرد که خودش قبول کرده و انجام میده. نمیدونم چجوری شد متوجه اطرافم شدم و نمیدونستم خواب و بیداری بوده یا رفتم تو ی خلع برام عجیب بود این اتفاق.