چندروزپیش درجاده رانندگیمیکردم مدتیست زندگیم رویک ریسیت اساسی کردم بدون هدف زندگیمیکنم و بدون مقصد رانندگی ،یادم به فیلمی رزمی افتاد که بازیگر نقش اول سوار اسب میخوابید و پارچه ای روی صورت خود میکشید وهرکس از او میپرسید کحا میروی میگفت نمیدانم هرجا اسبم مرا ببرد کیلومترشمار به 960رسید انتظارداشتم 963 یک نشانه خاصی رخ بدهد جاده پرپیچ وخم شمال یک حای خلوت بود سریک پیچ وقتی به عدد مذکور رسیدم دیدم ان دست حاده زیر درخت چند نفر ماشین پرشیا سفید رنگ را کنار زدند و مشغول بساط دود و دم هستند پیش خودم گفتم عجب نشانه ای چند دقیقه پیاده شدم اسمان را نگاه کردم سپس سوار شدم که به مسیر ادامه دهم در آینه چشمم به پلاک ماشین افتاد 444 فرشتگان نکهبان مراقب شما هستند دیروز ماشینم درست درب خانه میزبان دیسک وصفحه شکوند وامروز بدون ماشین هستم نشانه ها چه میگویند نشانه ها چه میخواهند نمیدانم بهش فکر نکن ففط بگذار رخ دهد.. چوب را ببُر و به کلبه فکرنکن.

