ارسالی از وطن

٢١ مي ٢٠٢١ پریشب خواب دیدم و من اصلا نمیدونم پراگ کجای نقشه دنیاست و هواش چجوریه از ماشینی شبیه تاکسی پیاده شدم لباسم یه تاپ سفید کوتاه و گشاد بود با حالت یقه هفت و بندی و چیزی شبیه شلوارک بلندتر تا بالای زانو جین و پاره پام بود و یه کیف همراهم یه جایی شبیه زیگورات اما نه زیگورات پیاده شدم و اومدم ببینمش دور معبد رو زدم دیدمتون و جالب بود که شما هم برای سفر رفته بودید و اتفاق جالبی بود و گفتید اینجا اومدم چندبار و توضیحش دادید و من دو روز بعد از شما جدا شدم رفتم