دخترم ، فاطمه

در فضای بازی بودم که دیدم دختر کوچولویی از آسمان به سمتم فرود می آید. یک دختر کامل بود ولی در ابعاد کوچک و دو بال سفید داشت. همانطور که مستقیم به سمت من در حال فرود بود گفت من دخترت هستم . فاطمه ام. و من دختری به این نام ندارم. (نام دختر فعلی من ... هست. ) خیلی دوستش داشتم و در آغوشش گرفتم و همانطور که در آغوشم بود به کارهای روزمره می پرداختم. حاضر نبودم او را لحظه ای از خودم جدا کنم.  صورت زیبا و دوست داشتنی ای هم داشت. واقعا دوستش دارم ....