خواب حکیم مومن تبریزی را دیدم.و سه هفته بعد ایشان فوت شد. به من گفتند اولین قبرستانی که یافتید را برید هفت قبر جلو و 5 هزار تومن دادن و ده تومن هم خودم پانزده تومن بدم. رفتم و دختری به سمتم اومد و یک چشمش هم ابی کور بود.روی یه قبری تف انداخت. مستقیما اومد سمت من 15 تومن را دادم وزد روی قبری که نشسته بودم و رفت.
هفتمین فاتحه هم گفت بخونم و تا خوندم دختر به من رسید و ترس از خوابهام رفت.

