باز شدن دریچه های آسمان

خیلی سال پیش دیدم در آسمان دریچه های گردی باز شد ولی بسته میشدند از استاد اخلاقم پرسیدم اینها چه بود که باز میشد و بسته شد گفت نباید بسته شود .... مشابه این خواب را اخیرا پدرم در مورد من دیده است. گفت خواب دیدم تو یک خانه بسیار زیبا داری و من و مامانت هم به خانه ات آمده بودیم . سقف خانه ات دریچه هایی رو به …
ادامه مطلب

میزگرد جهانی

خواب میز گرد جهانی و نمایندگی من و یک آقا از ایران خواب میدیدم دور یک میز بیضی شکل از تمام کشورهای جهان جمع شده ایم. از هر کشور دو نفر نماینده وجود داشت. من و یک آقایی که نمی دانم چه کسی بود نماینده های ایران بودیم. موضوع جلسه این بود که یک پروژه مشترک در کل جهان باید انجام می شد و سالانه نماینده های تمام کشورها باید …
ادامه مطلب

سیاره زحل خیلی به زمین نزدیک شده

خواب سیاره زحل در نزدیکی زمین خواب دیدم یک زن با همکاری یک مرد روی زمین دارن به آدمهای مهم انگار استادها و مدیران یک مجموعه یا شرکت که در حال تصمیم گیریهای مهم هستند یک دارویی میدن که اونارو میکشت (یا شایدم می خوابوند) اینجوری بود که این آدما پشت میزهاشون توی اتاقهاشون نشسته بودن می خواستن نامه های مهم امضا کنن بعد این خانمه میدوید توی اتاقشون یه …
ادامه مطلب

ملاقات امام زمان (عج)

یک شب در خواب دیدم در خیابان قبادیان در تقاطع با خیابان البرز در محله مان ایستاده بودم که امام زمان سوار بر ترک یک وسیله ای شبیه موتور از ته کوچه پدیدار شدند. راننده موتور سوار بود و ایشان روی موتور تخته بندی بود که آنجا ایستاده بودند . از ذوقم نه نفس می کشیدم نه پلک می زدم میترسیدم پلک بزنم از چشمم محو شوند. ایشان از خیابان …
ادامه مطلب

خورشید شب چهارده - ارسالی از Nobody

ابرها به يكباره كنار بزنيد،امشب خورشيد شب چهارده را خواهيد ديد.رمضان هر سال قصه خودش را پهن ميكند ... قصه اي از بيكرانگي همو كه ما را آفريد،بي اهميت رنگ پوستهامان،بي اهميت مذهب و اعتقادهامان،بي اهميت اخلاق و رفتارهامان... شب نوزدهم خواب ديدم نگين زمرد انگشترم از دستم افتاد و در پس وپيش غصه خوردنم ناگهان از دور "علي" را ديدم،به سوي من مي آمد،با ذوق نگين را به من …
ادامه مطلب

برکه زلال - ارسالی از Nobody

خواب مامانم در مورد من: تو بركه زلالي هستي همينطور كه شنا ميكردي از پشت هي بت تير ميزدن از اب كه اومدي بيرون تيرا تو كمرم بود اما به سلامت اومدي بيرون و هيچ نشدي اب بركه بسيار زلاللل بود و توي اب عريان بودم
ادامه مطلب

طی الارض - ارسالی از Nobody

روز ورود من به ايران شب خواب ديدم: منو از امريكا بردنم بين الحرمين و با طي الارض حس ميكردم. از بين الحرمين بردنم مسجد الحرام اونجا خيلي شاد بودم و شهيد موسوي و ديدم و بم گفت اينجا چطور اومدي؟امكان نداشته بتوني بياي بگو چطور اومدي؟ گفتم نميدونم بخدا،منو اوردن اينجا،گريه ميكردم تو صحن مسجد الحرام بودم
ادامه مطلب

سیدنی - ارسالی از Nobody

سه شنبه شب سفر به استراليا و جايي مابين سيدني و ملبورن با اتوبوس همراهي يه پدر و دختر  مرد گفت :آدما هرچقدر بيشتر دوسشون داري،بيشتر بشون نقش خواهي داد ، بايد به آدمايي كه دوسشون داري نقش بدي تو بودنشون
ادامه مطلب

شب تولد رسول خدا- ارسالی از Nobody

شب تولد رسول خدا،دوشنبه ٩٢ نزديك صبح ؛ يه عالمه كتاب قرآن نفيس خطي و هديه دادن به من با يه عالمه چيز ميز ديگه اما من سرگرم قرآنا شدم و با اونا ور رفتم و مخصوصا آخريشو و انگار درونش شنا ميكردم و ميفهميدش
ادامه مطلب

دو تا ماه تو آسمون - ارسالی از Island

شب تولد رسول خدا دو تا ماه تو آسمون میدیدم با فاصله ازهم بودن رو‌نرده ها  بالای پله ها ایستاده بودم به تماشاشون‌ اووونقدر تماشا کردم که یهو پشتم تکون خورد  بال دراوردم  رفتم سمت دوتا ماه  شروع کردم به چرخیدن دورشون 
ادامه مطلب

٣ مهر ماه نود و هشت- ارسالی از Nobody

٣ مهر ماه نود و هشت خواب سلام ديشب خواب ديدم كه دو بازوم سر شده و شما (پدرم)اومديد يه زير انداز گذاشتيد و دو بازومو ماساژ دادين و اروم شد از خواب بلند شدم و بيدار شدم ديدم كه دست راستم سر سر سر ه اونقدر كه مثل يه گوشت لخم تكونش نميتونستم بدم اولين بار بود تو عمرم اين حسو داشتم  مثل فلج ها تكونش دادم هيچ حسي …
ادامه مطلب

خواب لحظه رسيدن به مدينه- ارسالی از Nobody

خواب لحظه رسيدن به مدينه در برگشت حج واجب صبح: سال ٩٣ دختر زيبايي رو داشتم تحريك ميكردم و با انگشتم نوازش ميكردم ،يهو حس كردم دارم تحريك ميشم،دلم نيومد حس كردم من بايد پاك بمونم،همون لحظه صدايي نوا گونه و معنوي ندا داد:  الهم عجل لوليك الفرج  و با اين ندا بيدار شدم و جنب نشدم و صدا تو وجودم دور ميزد
ادامه مطلب

بازگشت از مدینه - ارسالی از Nobody

خواب دوم ظهر مدينه بازگشت حج واجب : توي خواب ندايي كه من نميديدمش بهم با لحن اعلامي سه بار ميگفت: فكر كردي سنگهاي منا رو خودت جمع كردي؟ تك تكشون رو ما بت داديم فكر ميكني سنگهاي مشعر و خودت جمع كردي؟ ما تك تكشون رو بهت داديم و سه بار گفت فكر كردي سنگها رو به شيطان خودت ميزدي و رجم ميكردي؛ تك تكشون رو ما برات زديم …
ادامه مطلب

نوزدهم رمضان نود و سه بچه دار شدم- ارسالی از Nobody

ديشب ناخوداگاه تو حرم ياد اين خوابم افتادم: كاملا ناخوداگاه همش يادم اومد: نوزدهم رمضان نود و سه بچه دار شدم يادم نيست زنم كي بود. بچه رو بردم حرم اما رضا مسجد گوهرشاد رابطم با بچه عاااالي بود و اون همش ميخنديد و باش حرف ميزدم و ذوق ميكردم هي و با خودم ميگفتم واي بلاخره بچه من اومد. بعد گفتم يه لحظه برم جلسه و همش نگران بچه …
ادامه مطلب

جمعه صبح مكه فروردين سال ٩٣- ارسالی از Nobody

خواب جمعه صبح مكه فروردين سال ٩٣: آقاي بحجت و صحبت با من دندوناشون سفيد از من درامدم و پرسيدن و گفتن بايد اموالتو رها كني و ببخشي و من بغض كردم و گفتم ديگه تحملشو ندارم دو بار به صفر رسيدم و دوباره شرو كرد.و ايشون لبخند مهربانانه اي زد و پيشاني رو بوسيد و بعد رفتن تا پاي منو بوسيدن و من بشون گفتم من اموالمو دوست دارم …
ادامه مطلب

ارسالی از Nobody

ابرها به يكباره كنار بزنيد،امشب خورشيد شب چهارده را خواهيد ديد.رمضان هر سال قصه خودش را پهن ميكند ... قصه اي از بيكرانگي همو كه ما را آفريد،بي اهميت رنگ پوستهامان،بي اهميت مذهب و اعتقادهامان،بي اهميت اخلاق و رفتارهامان... شب نوزدهم خواب ديدم نگين زمرد انگشترم از دستم افتاد و در پس وپيش غصه خوردنم ناگهان از دور "علي" را ديدم،به سوي من مي آمد،با ذوق نگين را به من …
ادامه مطلب

ارسالی از Nobody

تيمي وارد منزل من شدند و مشخص شد كه يك خانواده متشكل از مادر و دو فرزند دو قولو حسين و علي ماشينشون رو به برق منزل من وصل كردند و براي شارژ ميتونستند باعث آسيب رسوندن به انرژي منزل بشوند من هم نميدانستم خيلي اتفاقي، به علت ديگه اي اون تيم اينو فهميدن و اون مادر و فرزندانش به سرعت با يك ماشين مشكي فرار كردند… البته من باشون …
ادامه مطلب

ارسالی از TAEB

١٩ مارچ ٢٠٢٢ خیلی وقته خواب ندیدم اما دیشب که همزمان با شروع سفر هست به خواب، دیدم در جایی که کلاس درسی هست،تعداد زیادی افراد میان اما نمیدونن که اونجا معبدی هست. معبد انگار متعلق به یک شخص بود که قبلا در اون زندگی می‌کرد.اون اولین نفری بود که معبد رو پیدا کرده بود و زندگیش همونجا بود. اما خودش رو ندیدیم. استاد کلاس از این موضوع با خبر …
ادامه مطلب

ارسالی از Nobody

با سلام خواب امروز:٢٨ ابان ١٤٠١ خواب ديدم در سه شهر ايران منزل خريدم از سفري دور به مشهد بازگشته بودم منزل قديمي پدر در بند دال بودم تازه از سفر امده بودم محمد رضا هم بود پدر از كربلا دو تسبيح برايم اورده بودند يكيشان ريز و با خاك كربلا بود و ديگري چوبي شبيه انچه دارم اما كنده كاري داشت و زيبا من از سفر دورو بدرازي امده …
ادامه مطلب

نوشته های اخیر